عروسکم
پارت : ۴۳
ویو جیسو :
داشتیم اروم اروم برمیگشتیم که جنی رو دیدم که بدو بدو داره میاد سمتمون
جیسو : دختر تو خوبی؟
جنی : بچه هااهع (نفس نفس)
لیسا : بگو دبگه زهر ترک شدیم
جنی : خونه خونه (نفس نفس)
رزی دوید سمت خونه
جیسو : کجا ؟
رزی : حتما یه اتفاقی افتاده که انقدر استرس داره
لیسا : بزار منم بیام
جیسو : نه تو همینجا با جنی وایسا هر وقت جنی اروم گرفت بیاین
ویو رزی :
با سرعت برق سمت خونه رفتم در و باز کردم و دیدم ،،،،،مبل ها پاره شده ،سقف سقف ها داره ازشون خون میچیکه(خون مصنوعی)پنجرها شکسته شیرهای اب باز بودن برقا خاموش روشن میشدن ، تلویزیون با تبر شکسته بود(هنوز تبر توی تلویزیونه)
جیسو : چرا انقدر تند می دوی ؟
رزی : بیا اینجارو نگاه
جیسو : اینجا ، اینجا(پاهاش سست شد و اروم افتاد رو زمین)
جیسو : وای خاک تو سرم(مو هایش رو تو دستاش فشار داد)
رزی رفت طبقه بالا
لیسا : چیشده ؟ چرا چرا اینجا اینجوریه؟
رزی : دخترا بیاین اتاق جنی (داد)(دخترا رفتن)
رزی : روی اینه رو نگاه کنین
ویو جنی : روی آینه نوشته بود،تا تو باشی دست از سر دامادم ور داری
______
ویو ته : بعد از شنیدن خبر سریع با پسرا رفتیم خونه دخترا
جین : جیسو این اب قند و بخور دیگه
جیسو : چجوری از گلوم پایین بره ها؟(داد)اییی
جین : هییی قشنگم انقدر ناله نکن و اینو بخور(جیسو گرفت و خورد)
جنی : وای باورم نمیشه یعنی کار کی میتونه باشه ؟
ته : کثافت کثافت (با حرص)
جنی : داری به کی فش میدی ؟
ته : میرم سریع برمیگردم
جیمین : اوکی سریع بیای ها
ته : باشه
راوی : تهیونگ با سرعت رفت دفتر بابای جویی و بدون اهمیت به منشی وارد دفتر شد
ته : حرومزاده(رفت و یقه پدره رو گرفت و از صندلی بلندش کرد)
پ.جویی : سلام ، اتفاقا منتظرت بودم ، بشین نیاز به خوشونت نیست(تهیونگ یقه رو ول کرد و نشست*
ته : چی از جونش میخوای
بعد یه ربع
پ.جویی : بهت تزکر داده بودم،نگاه خوشگله فقط سه روز وقت داری با دختره باشی و ترکش کنی فهمیدی ؟
ته : چاره دیگه ای ندارم
پ. جویی : خوبه
_____
ویو ته : دو روز گذشته بود و اخرین روزم بود که به جنی بگم خلاله بردمش رستوران و قرار شد اونجا بهش بگم
____
های هانی ها
چه خبر ؟
این پارت و دوس داشتید ؟؟؟
دوستون دارم بای بای
ویو جیسو :
داشتیم اروم اروم برمیگشتیم که جنی رو دیدم که بدو بدو داره میاد سمتمون
جیسو : دختر تو خوبی؟
جنی : بچه هااهع (نفس نفس)
لیسا : بگو دبگه زهر ترک شدیم
جنی : خونه خونه (نفس نفس)
رزی دوید سمت خونه
جیسو : کجا ؟
رزی : حتما یه اتفاقی افتاده که انقدر استرس داره
لیسا : بزار منم بیام
جیسو : نه تو همینجا با جنی وایسا هر وقت جنی اروم گرفت بیاین
ویو رزی :
با سرعت برق سمت خونه رفتم در و باز کردم و دیدم ،،،،،مبل ها پاره شده ،سقف سقف ها داره ازشون خون میچیکه(خون مصنوعی)پنجرها شکسته شیرهای اب باز بودن برقا خاموش روشن میشدن ، تلویزیون با تبر شکسته بود(هنوز تبر توی تلویزیونه)
جیسو : چرا انقدر تند می دوی ؟
رزی : بیا اینجارو نگاه
جیسو : اینجا ، اینجا(پاهاش سست شد و اروم افتاد رو زمین)
جیسو : وای خاک تو سرم(مو هایش رو تو دستاش فشار داد)
رزی رفت طبقه بالا
لیسا : چیشده ؟ چرا چرا اینجا اینجوریه؟
رزی : دخترا بیاین اتاق جنی (داد)(دخترا رفتن)
رزی : روی اینه رو نگاه کنین
ویو جنی : روی آینه نوشته بود،تا تو باشی دست از سر دامادم ور داری
______
ویو ته : بعد از شنیدن خبر سریع با پسرا رفتیم خونه دخترا
جین : جیسو این اب قند و بخور دیگه
جیسو : چجوری از گلوم پایین بره ها؟(داد)اییی
جین : هییی قشنگم انقدر ناله نکن و اینو بخور(جیسو گرفت و خورد)
جنی : وای باورم نمیشه یعنی کار کی میتونه باشه ؟
ته : کثافت کثافت (با حرص)
جنی : داری به کی فش میدی ؟
ته : میرم سریع برمیگردم
جیمین : اوکی سریع بیای ها
ته : باشه
راوی : تهیونگ با سرعت رفت دفتر بابای جویی و بدون اهمیت به منشی وارد دفتر شد
ته : حرومزاده(رفت و یقه پدره رو گرفت و از صندلی بلندش کرد)
پ.جویی : سلام ، اتفاقا منتظرت بودم ، بشین نیاز به خوشونت نیست(تهیونگ یقه رو ول کرد و نشست*
ته : چی از جونش میخوای
بعد یه ربع
پ.جویی : بهت تزکر داده بودم،نگاه خوشگله فقط سه روز وقت داری با دختره باشی و ترکش کنی فهمیدی ؟
ته : چاره دیگه ای ندارم
پ. جویی : خوبه
_____
ویو ته : دو روز گذشته بود و اخرین روزم بود که به جنی بگم خلاله بردمش رستوران و قرار شد اونجا بهش بگم
____
های هانی ها
چه خبر ؟
این پارت و دوس داشتید ؟؟؟
دوستون دارم بای بای
- ۱.۹k
- ۲۲ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط